فقط یه بار روسیه رو ببینی عاشقش می شی

اون سوز اولی که توی فرودگاه شرمتیوو مسکو خورد به صورتم فقط سرما نبود؛ یه جور دیگه بود. انگار داشتم وارد یه کتاب قصه می شدم که جلدش کمی ترسناک بود اما هر ورقش یه دنیای جادویی رو پنهان کرده بود. شنیده بودم روسیه سرده مردمانش جدی ان همه چیز خاکستری و یادآور دوران شورویه. اما بذار یه رازی رو بهت بگم : بیشتر چیزایی که شنیدی یا حداقل تمام واقعیت اون نیست. روسیه مثل یه جعبه ی موسیقی قدیمیه؛ شاید ظاهرش کمی گرفته باشه اما وقتی درش رو باز می کنی ملودی ای ازش بلند می شه که مسحورت می کنه. و من؟ من با اولین سفرم بی برو برگرد عاشق شدم.

فقط یه بار روسیه رو ببینی عاشقش می شی

این یه ادعای بزرگه می دونم. چطور می شه عاشق یه کشور شد؟ اونم کشوری مثل روسیه که کلیشه های زیادی دورش رو گرفته؟ خب همراهم بیا تا توی کوچه پس کوچه های مسکو قدم بزنیم روی کانال های آبی سن پترزبورگ قایق سواری کنیم طعم بورش داغ رو توی یه کافه ی دنج بچشیم و سعی کنیم راز نگاه های عمیق آدم هاش رو کشف کنیم. قول نمی دم تو هم عاشق بشی اما قول می دم نگاهت به این سرزمین پهناور و پررمزوراز برای همیشه تغییر کنه.

اگر تنها یک بار روسیه را ببینید احتمالاً عاشقش خواهید شد. این کشور پهناور با تاریخ غنی معماری باشکوه و فرهنگی عمیق تجربه‌ای فراموش‌نشدنی برای هر مسافر فراهم می‌کند. برای برنامه‌ریزی سفر به روسیه می‌توانید از خدمات تور روسیه ارزان قیمت سلام سفر بهره‌مند شوید.

مسکو : قلب تپنده و پرهیاهوی روسیه

ورودم به مسکو یه شوک فرهنگی تمام عیار بود. همه چیز بزرگ بود خیلی بزرگ! ساختمون ها خیابون ها حتی نگاه آدم ها. اولین مقصدم طبق معمول همه توریست ها میدان سرخ بود. اما هیچ عکسی هیچ فیلمی نمی تونه اون حس ایستادن وسط میدونی که یه طرفش دیوارهای آجری کرملین قد علم کرده یه طرف دیگه ش کلیسای سنت باسیل با اون گنبدهای پیازی رنگارنگش دلبری می کنه و روبه روت هم فروشگاه بزرگ گوم (GUM) با اون معماری خیره کننده اش ایستاده رو منتقل کنه. حس می کردم یه نقطه ی خیلی کوچیک توی یه تابلوی نقاشی عظیم تاریخی ام.

یادمه اولین بار که گنبدهای سنت باسیل رو دیدم نفسم بند اومد. انگار یه قناد ماهر با خامه های رنگی یه کیک تولد غول پیکر درست کرده بود. هر گنبد یه شکل یه رنگ یه طرح. می گن ایوان مخوف دستور داده بود چشم های معمارش رو کور کنن تا دیگه نتونه بنایی به این زیبایی بسازه. نمی دونم چقدر این داستان واقعیت داره اما وقتی اونجا ایستادی یه جورایی باورش می کنی. اونجا فقط آجر و رنگ نیست؛ تاریخ قدرت هنر و حتی یه ذره جنون توی هوا موج می زنه.

قدم زدن توی کرملین هم خودش یه داستان دیگه ست. مجموعه ای از کاخ ها کلیساها و ساختمان های دولتی که انگار هرکدومشون یه فصل از تاریخ روسیه رو روایت می کنن. کلیسای جامع اوسپنسکی با اون نقاشی های دیواری خیره کننده برج ناقوس ایوان بزرگ که زمانی بلندترین بنای مسکو بوده و البته کاخ بزرگ کرملین که هنوز هم محل کار رئیس جمهوره. حس عجیبی داشت؛ ترکیبی از احترام کنجکاوی و یه ذره ترس از اون همه قدرت و تاریخ متمرکز شده توی یه نقطه.

مسکو : قلب تپنده و پرهیاهوی روسیه

اما مسکو فقط میدان سرخ و کرملین نیست. مسکو یعنی مترو. آره درست شنیدی! متروی مسکو فقط یه وسیله حمل ونقل نیست؛ یه موزه زیرزمینیه. هر ایستگاه یه شاهکار معماریه. لوسترهای کریستال مجسمه های برنزی موزاییک کاری های دقیق و پرجزئیات سقف های بلند و طاق دار… گاهی اوقات از قطار پیاده می شدم فقط برای اینکه چند دقیقه توی یه ایستگاه قدم بزنم و محو تماشای اون همه زیبایی بشم. ایستگاه هایی مثل کامسامولسکایا (Komsomolskaya) با اون تزئینات باروک طلایی یا مایاکوفسکایا (Mayakovskaya) با اون طراحی آرت دکو و موزاییک های سقفیش واقعاً نفس گیرن.

نکته کاربردی : اگه مسکو رفتی حتماً یه کارت ترویکا (Troika) بخر. هم استفاده از مترو و اتوبوس رو راحت تر می کنه هم ارزون تر درمیاد. و حتماً یه تور متروگردی برو یا حداقل لیست ایستگاه های دیدنی رو پیدا کن و خودت برو کشفشون کن. پشیمون نمی شی!

شب های مسکو هم یه جادوی دیگه داره. وقتی چراغ ها روشن می شن شهر یه لباس دیگه تنش می کنه. قدم زدن کنار رودخونه مسکوا تماشای انعکاس نورهای کرملین و کلیسای مسیح منجی توی آب رفتن به پارک گورکی و دیدن شور و هیجان جوون ها یا حتی نشستن توی یه کافه و تماشای رفت وآمد مردم همه شون تجربه های به یاد موندنی ان.

سن پترزبورگ : پنجره ای رو به اروپا با روحی روسی

اگه مسکو قلب روسیه باشه سن پترزبورگ روحشه. شهری که پتر کبیر به عشق اروپا ساخت اما هیچ وقت نتونست اصالت روسی خودش رو پنهان کنه. از مسکو با قطار سریع السیر ساپسان (Sapsan) رفتم سن پترزبورگ. یه سفر راحت و سریع که خودش یه تجربه بود.

سن پترزبورگ با مسکو خیلی فرق داره. اینجا خبری از اون عظمت خشک و رسمی مسکو نیست. شهر پر از کانال های آبه پل های متحرک زیبا ساختمون های رنگارنگ به سبک اروپایی و یه جور ظرافت و هنرمندی خاص. بی دلیل نیست که بهش می گن ونیز شمال.

اولین جایی که هرکسی توی سن پترزبورگ می ره موزه آرمیتاژ (Hermitage) هست. اما آرمیتاژ فقط یه موزه نیست؛ یه دنیاست! مجموعه ای از شش ساختمون عظیم کنار رود نوا که اصلی ترینش کاخ زمستانی تزارهاست. می گن اگه بخوای جلوی هر اثر توی آرمیتاژ فقط یه دقیقه بایستی سال ها طول می کشه تا همه شو ببینی! از مومیایی های مصری و آثار هنری پیشاتاریخ گرفته تا شاهکارهای لئوناردو داوینچی رامبراند میکل آنژ و رنوآر.

من یه روز کامل رو توی آرمیتاژ گذروندم و حس می کردم فقط یه گوشه کوچیکش رو دیدم. اون همه شکوه اون همه هنر اون پله های مرمرین باشکوه سالن های طلاکاری شده… آدم رو مبهوت می کنه.

نکته کاربردی : بلیط آرمیتاژ رو حتماً آنلاین بخر تا توی صف های طولانی نمونی. کفش راحت بپوش چون قراره خیلی راه بری! و سعی کن قبلش یه نگاهی به نقشه موزه و آثار مهم بندازی تا هدفمندتر بازدید کنی وگرنه خیلی راحت گم می شی.

اما سن پترزبورگ فقط آرمیتاژ نیست. خیابون نِفسکی پراسپکت (Nevsky Prospekt) شاهرگ اصلی شهر پر از کافه ها رستوران ها فروشگاه ها و ساختمون های تاریخی زیباست. قدم زدن توی این خیابون مثل قدم زدن توی تاریخ زنده ی شهره. کلیسای کازان با اون معماری الهام گرفته از کلیسای سنت پیتر واتیکان کلیسای ناجی در خون (Savior on Spilled Blood) با اون گنبدهای رنگی و موزاییک کاری های بی نظیر داخلش که داستان کشته شدن تزار الکساندر دوم رو روایت می کنه واقعاً دیدنی ان.

یکی از قشنگ ترین تجربه هام توی سن پترزبورگ قایق سواری توی کانال های آبی شهر بود. دیدن شهر از یه زاویه دیگه گذشتن از زیر پل های کوتاه و بلند تماشای ساختمون های رنگی کنار آب یه آرامش خاصی داشت. مخصوصاً اگه نزدیک غروب باشه و هوا کم کم رو به تاریکی بره.

اگه توی تابستون به سن پترزبورگ سفر کنی پدیده شب های سفید (White Nights) رو تجربه می کنی. به خاطر نزدیکی به قطب شمال توی هفته هایی از سال هوا تقریباً هیچ وقت کامل تاریک نمی شه. ساعت ۱۲ شب مثل ساعت ۸ غروبه! شهر توی این دوره زنده تر و پرجنب وجوش تره و فستیوال ها و برنامه های زیادی برگزار می شه. دیدن باز شدن پل های متحرک روی رود نوا توی نیمه شب (که هنوز روشنه!) برای عبور کشتی های بزرگ یکی از جاذبه های منحصر به فرد این دوره ست.

و البته نباید کاخ پترهوف (Peterhof) رو فراموش کرد. کاخی باشکوه در حومه سن پترزبورگ که به ورسای روسیه معروفه. باغ ها و فواره های پترهوف به خصوص آبشار بزرگ (Grand Cascade) با اون مجسمه های طلایی یکی از چشم نوازترین صحنه هاییه که می تونی ببینی.

بیشتر بخوانید:

تجربه سفر به روسیه در تابستان ۱۴۰۴

روح روسی : فراتر از کلیشه ها

خب تا اینجا از شهرها و دیدنی ها گفتم. اما چیزی که واقعاً باعث می شه عاشق روسیه بشی فراتر از این هاست. اون چیزیه که بهش می گن روح روسی. ترکیبی از تاریخ پرفراز و نشیب عشق به هنر و ادبیات یه جور مقاومت و سرسختی درونی و یه گرمای غیرمنتظره که زیر اون ظاهر شاید کمی جدی پنهان شده.

آدم ها : اولین برخورد با روس ها ممکنه کمی جا بخوری. کمتر لبخند می زنن نگاه هاشون مستقیم و جدیه. اما این فقط ظاهر ماجراست. کافیه راهی برای ارتباط پیدا کنی یا ازشون کمک بخوای. اون وقت می بینی که چقدر می تونن مهربون مهمون نواز (Gostepriimstvo یه مفهوم خیلی مهمه براشون) و کمک کننده باشن. یادمه یه بار توی متروی مسکو گم شده بودم و نقشه م هم روسی بود. یه خانم مسن که انگلیسی هم بلد نبود با حوصله و با ایما و اشاره مسیر رو بهم نشون داد و تا مطمئن نشد که فهمیدم نرفت. یا اون باری که توی یه کافه کوچیک صاحب کافه وقتی فهمید خارجی ام با یه استکان چای داغ و یه شیرینی پیروک (Pirog) ازم پذیرایی کرد بدون اینکه هزینه ای بگیره. اینجور لحظه هاست که توی ذهنت می مونه.

غذا : وای که چقدر دلم برای غذاهای روسی تنگ شده! شاید به اندازه غذاهای ایتالیایی یا فرانسوی معروف نباشن اما یه اصالت و دلچسبی خاصی دارن. سوپ بورش (Borscht) با اون رنگ قرمز چغندر و یه قاشق خامه ترش روش پلمنی (Pelmeni) که یه جور دامپلینگ گوشته و معمولاً با کره یا خامه سرو می شه بلینی (Blini) که پنکیک های نازک روسی ان و با خاویار خامه مربا یا عسل خورده می شن سالاد الیویه (Olivier Salad) که نسخه اصلی سالاد الویه خودمونه نون سیاه (Borodinsky bread) با اون عطر و طعم خاصش و نوشیدنی کواس (Kvass) که یه جور نوشیدنی تخمیری از نونه و طعم جالبی داره. حتماً امتحانشون کن! غذا خوردن توی روسیه فقط سیر شدن نیست؛ یه تجربه فرهنگیه.

هنر و فرهنگ : روسیه سرزمین تولستوی داستایوفسکی چخوف چایکوفسکی و شاستاکوویچ ه. عشق به هنر توی خون مردمه. دیدن یه اجرای باله توی تالار بولشوی (Bolshoi) مسکو یا مارینسکی (Mariinsky) سن پترزبورگ یه تجربه فراموش نشدنیه. حتی اگه اهل باله نباشی اون ظرافت اون موسیقی اون فضا مسحورت می کنه. یا رفتن به کنسرت موسیقی کلاسیک بازدید از خونه-موزه های نویسنده های بزرگ یا حتی تماشای نقاشی های هنرمندان روس توی گالری ترتیاکوف (Tretyakov) مسکو همه شون دریچه ای به روح عمیق و هنردوست این مردم باز می کنه.

بانیا (Banya) : این یکی رو نمی شه توصیف کرد باید تجربه کرد! بانیا یا حمام روسی چیزی فراتر از یه سونای معمولیه. یه اتاق بخار خیلی داغ استفاده از ونیک (Venik) (شاخه های درخت غان یا بلوط که باهاش به بدن ضربه می زنن تا گردش خون بهتر بشه و منافذ پوست باز شه) و بعدش پریدن توی آب یخ یا غلت زدن توی برف! شاید اولش ترسناک به نظر بیاد اما بعدش یه حس سبکی و طراوت فوق العاده ای به آدم می ده. بانیا فقط برای تمیزی نیست؛ یه رسم اجتماعی و فرهنگی برای آرامش سلامتی و دور هم بودنه. اگه فرصتش پیش اومد و دل و جراتش رو داشتی حتماً امتحانش کن!

چند نکته عملی و شکستن کلیشه ها

چند نکته عملی و شکستن کلیشه ها

  • ویزا : بله برای سفر به روسیه به ویزا احتیاج داری. فرایندش ممکنه کمی زمان بر باشه پس حتماً از چند ماه قبل اقدام کن. مدارک لازم رو دقیق چک کن و اگه نیاز بود از آژانس های مسافرتی کمک بگیر.
  • زبان : زبان رسمی روسی هست و شاید توی شهرهای بزرگ مثل مسکو و سن پترزبورگ جوون ترها یا کسایی که با توریست ها سروکار دارن انگلیسی بلد باشن اما انتظار نداشته باش همه جا انگلیسی صحبت کنن. یاد گرفتن چندتا کلمه و عبارت کلیدی روسی (سلام : پریوِت Privet / زدراستویته Zdrastvuyte خداحافظ : پاکا Paka / داسویدانیا Do svidaniya متشکرم : اسپاسیبا Spasibo بله : دا Da نه : نِیِت Niet) خیلی کمک کننده ست و باعث می شه روس ها حس بهتری نسبت بهت پیدا کنن. اپلیکیشن های ترجمه هم خیلی به کارت میان. نگران نباش با کمی صبر و حوصله و زبان اشاره کارت راه میفته!
  • امنیت : یکی از بزرگ ترین کلیشه ها در مورد روسیه ناامن بودنشه. من به عنوان یه مسافر تنها (زن) توی مسکو و سن پترزبورگ احساس امنیت کامل داشتم. مثل هر شهر بزرگ دیگه ای توی دنیا باید مراقب وسایلت باشی و شب ها توی مناطق خلوت و ناشناس پرسه نزنی. اما جو عمومی شهرها آروم و امنه و پلیس هم حضور محسوسی داره.
  • هزینه : روسیه لزوماً کشور گرونی نیست. بستگی به سبک سفرت داره. مسکو و سن پترزبورگ طبیعتاً گرون تر از شهرهای کوچیک تر هستن. هزینه هتل رستوران و جاذبه های توریستی می تونه متغیر باشه. اما هزینه حمل ونقل عمومی (مخصوصاً مترو) خیلی مناسبه. می تونی با مدیریت بودجه سفر اقتصادی تری داشته باشی. غذا خوردن توی کافه های محلی یا استولوایا (Stolovaya) (یه جور سلف سرویس ارزون قیمت) خیلی به صرفه تر از رستوران های توریستیه.
  • سرما : بله زمستون های روسیه خیلی سرده و پربرف. اما همین سرما و برف زیبایی خاص خودش رو داره. شهرها توی زمستون یه حال وهوای جادویی پیدا می کنن. اگه اهل سرما نیستی تابستون (مخصوصاً ماه های جون و جولای) بهترین وقته. هوا معمولاً معتدل و دلپذیره و روزها خیلی طولانی ان (مخصوصاً توی سن پترزبورگ با شب های سفید). بهار و پاییز هم فصل های خوبی برای سفرن هوا خنک تره و توریست کمتری وجود داره ضمن اینکه رنگ های پاییزی توی پارک ها فوق العاده ست. فقط یادت باشه لباس مناسب هر فصل رو همراهت ببری.

چرا عاشقش می شی؟

شاید الان بپرسی خب با همه ی این ها چرا باید عاشق روسیه شد؟ جواب من اینه : چون روسیه واقعیه. یه کشور با تاریخ پرفراز و نشیب تضادهای آشکار زیبایی های خیره کننده و زشتی های انکارناپذیر. جایی که عظمت امپراتوری تزاری کنار یادگارهای دوران کمونیسم نشسته. جایی که می تونی توی یه روز هم غرق در هنر آرمیتاژ بشی و هم سادگی یه کلیسای چوبی قدیمی رو توی حومه شهر ببینی.

عاشقش می شی چون غیرمنتظره ست. اون گرمایی که از یه غریبه می بینی اون طعم لذیذ یه غذای ساده اون شکوه یه ایستگاه مترو اون سکوت برفی یه صبح زمستون.

عاشقش می شی چون عمیقه. پشت هر نگاه هر ساختمون هر قطعه موسیقی یه داستان یه تاریخ یه روح پنهانه که اگه کمی حوصله کنی می تونی حسش کنی.

عاشقش می شی چون متفاوته. شبیه هیچ جای دیگه ای نیست. یه ترکیب منحصر به فرد از شرق و غرب سنت و مدرنیته عظمت و سادگی.

حرف آخر : جادوی تجربه

من سعی کردم با کلمات گوشه ای از تجربه ی خودم و حسی که به روسیه دارم رو بهت منتقل کنم. اما هیچ نوشته ای نمی تونه جای تجربه ی واقعی رو بگیره. اون حس ایستادن توی میدان سرخ بوی بلینی تازه صدای اپرا توی تالار مارینسکی یا حتی سرمای گزنده ای که تا مغز استخونت نفوذ می کنه چیزهایی ان که باید خودت حسشون کنی.

روسیه شاید مقصد اول خیلی ها نباشه شاید کلیشه ها و پیش داوری ها مانع بشن. اما اگه یه ذره حس ماجراجویی و کنجکاوی توی وجودت باشه اگه دلت بخواد یه فرهنگ متفاوت و عمیق رو کشف کنی بهت قول می دم روسیه غافلگیرت می کنه. شاید مثل من تو هم بعد از اولین سفرت قلبت رو اونجا جا بذاری و بخشی از وجودت برای همیشه درگیر اون سرزمین پهناور و پررمزوراز بشه. فقط یه بار برو ببینش… شاید تو هم عاشق شدی.

پرسش و پاسخ های خودمونی

۱. واقعاً روسیه برای یه توریست تنها (مخصوصاً خانم) امنه؟ نگرانی نداره؟

راستش رو بخوای من خودم هم قبل از رفتن کمی نگران بودم چون زیاد شنیده بودم که امن نیست. اما تجربه ی شخصی من کاملاً متفاوت بود. توی مسکو و سن پترزبورگ حتی شب ها که تنها بیرون بودم (البته توی مناطق شلوغ و توریستی) هیچ وقت احساس خطر نکردم. مردم حواسشون به کار خودشونه و خیلی کاری به کارت ندارن. مثل هر جای دیگه ای باید حواست به جیبت باشه و کارهای عجیب غریب نکنی! اما از نظر امنیت عمومی من واقعاً مشکلی ندیدم و حس بدی نداشتم. فقط کافیه عقل سلیم رو به کار بگیری همین.

۲. من روسی بلد نیستم خیلی سخت می گذره؟ می تونم از پس کارام بربیام؟

نه اصلاً نگران نباش! منم روسی بلد نبودم (هنوزم خیلی کم بلدم!). توی هتل ها رستوران های توریستی و جاهای دیدنی اصلی معمولاً کسایی هستن که انگلیسی صحبت می کنن. تابلوهای مترو توی مسکو و سن پترزبورگ علاوه بر روسی به انگلیسی هم نوشته شدن. مهم تر از همه الان کلی اپلیکیشن ترجمه خوب روی گوشی ها هست که کار رو خیلی راحت می کنه (Google Translate با قابلیت ترجمه آفلاین و ترجمه از روی عکس معجزه می کنه!). یه دفترچه کوچیک با چندتا عبارت ضروری هم همراهت باشه بد نیست. روس ها هم وقتی ببینن تلاش می کنی (حتی با دست و پا شکسته) معمولاً خیلی سعی می کنن کمکت کنن. پس زبان مانع بزرگی نیست فقط یه چالش کوچیکه که سفرت رو جذاب تر هم می کنه!

۳. بهترین فصل برای سفر به روسیه کی هست؟ از سرما می ترسم!

اگه از سرما فراری هستی قطعاً تابستون (از اواسط خرداد تا اواخر مرداد) بهترین وقته. هوا عالیه روزها طولانی همه جا سرسبز و پر از جنب وجوشه. مخصوصاً سن پترزبورگ با شب های سفیدش توی این دوره خیلی خاصه. البته تابستون فصل اوج سفر هم هست و همه جا شلوغ تر و کمی گرون تره.
بهار (اردیبهشت و اوایل خرداد) و پاییز (شهریور و مهر) هم فصل های خیلی خوبی ان. هوا خنک تره جمعیت توریست ها کمتره و قیمت ها مناسب تر. طبیعت هم توی این فصل ها خیلی قشنگه (مخصوصاً رنگ های پاییزی).
زمستون هم زیبایی های خاص خودش رو داره. اگه سرمای زیاد اذیتت نمی کنه و دوست داری روسیه رو با لباس سفید برف ببینی و حال وهوای کریسمس و سال نوی روسی رو تجربه کنی زمستون هم می تونه جذاب باشه. فقط باید لباس خیلی خیلی گرم بپوشی!
پس بستگی به خودت داره که چه نوع آب وهوایی رو ترجیح می دی و دنبال چه تجربه ای هستی. هر فصلی قشنگی خودشو داره.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "فقط یه بار روسیه رو ببینی عاشقش می شی" هستید؟ با کلیک بر روی گردشگری و اقامتی, کسب و کار ایرانی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "فقط یه بار روسیه رو ببینی عاشقش می شی"، کلیک کنید.