خلاصه کتاب منحنی خلاقیت: ایده درست، زمان درست | الن گنت

خلاصه کتاب منحنی خلاقیت: ایده درست، زمان درست | الن گنت

خلاصه کتاب منحنی خلاقیت: چگونه ایده ی درست را در زمان درست پرورش دهیم ( نویسنده الن گنت )

خلاقیت یه چیز ذاتی و الهیه یا یه مهارت که میشه یادش گرفت؟ الن گنت تو کتاب منحنی خلاقیت بهمون میگه چطور ایده های درست رو تو زمان مناسب پیدا کنیم و به موفقیت برسونیم، اونم با روش هایی که کاملاً عملی و قابل یادگیری اند. این کتاب نشون می ده که خلاقیت نه یه موهبت الهیه و نه یه جرقه ناگهانی که فقط نصیب عده ای خاص میشه، بلکه یه فرآیند کاملاً علمی و ساختارمنده که هر کسی میتونه اونو پرورش بده.

اگه شما هم مثل خیلی ها فکر می کنید که خلاقیت یه استعداد خدادادیه و ازش بی بهره اید، خب باید بگم الن گنت تو کتاب منحنی خلاقیت (The Creative Curve) یه خبر خوب براتون داره. این کتاب میاد و دقیقاً همین باورهای غلط رو به چالش میکشه و بهمون میگه که خلاقیت اصلاً اون چیزی نیست که تو ذهن داریم. اگه دوست دارید بدونید چطوری میشه ایده های خلاقانه رو مثل یه گیاه پرورش داد و به نتیجه رسوند، این مقاله یه نقشه راه عالی براتونه.

الن گنت، یه کارآفرین موفق و تحلیلگر داده های حسابی، تو این کتاب از تجربیات خودش و کلی مثال واقعی و جذاب استفاده کرده تا نشون بده پشت موفقیت های خلاقانه، یه علم و الگوهای مشخصی وجود داره. هدفش هم اینه که به ما کمک کنه تا این الگوها رو بشناسیم و ازشون تو زندگی شخصی و کاری مون استفاده کنیم. پس اگه دنبال یه راهنمای عملی برای بالا بردن خلاقیتتون هستید و دلتون می خواد رازهای ایده پردازی رو کشف کنید، با این خلاصه جامع همراه باشید.

واژگونی افسانه ی خلاقیت – نبوغ ذاتی یا مهارت اکتسابی؟

خیلی از ما فکر می کنیم خلاقیت یه جرقه آسمونیه که یه دفعه به ذهن بعضی آدمای خاص میاد. این همون افسانه ایه که الن گنت تو کتابش بهش حمله میکنه. باورهای غلط درباره خلاقیت، حسابی ریشه دوانده اند. از قدیم الایام بهمون گفتن که هنرمندای بزرگ، مخترعای نابغه، یا نویسنده های بی نظیر، یه چیزی دارن که ما نداریم؛ یه نیروی درونی، یه استعداد ذاتی که از بقیه متمایزشون میکنه. این دیدگاه باعث میشه خیلی ها اصلاً سراغ پرورش خلاقیت نرن، چون فکر می کنن این کار بیهوده است و تهش به جایی نمیرسن.

اما الن گنت میاد و این تصور رو کلاً بهم میریزه. اون با کلی تحقیق و مصاحبه با آدم های موفق تو زمینه های مختلف، به این نتیجه رسیده که خلاقیت بیشتر شبیه به یه مهارت قابل یادگیریه تا یه نبوغ ذاتی. یعنی چی؟ یعنی مثل شنا کردن، دوچرخه سواری یا حتی نواختن یه ساز، میشه خلاقیت رو هم با تمرین و ممارست تقویت کرد. کتاب پر از مثال هایی مثل کورت ونه گات (نویسنده مشهور) یا داروین (دانشمند بزرگ) و حتی گروه های موسیقی معروفه که نشون میده چطور این افراد با تمرین و تکرار به جایی رسیدن که الان اون ها رو خلاق و نابغه می دونیم.

منحنی خلاقیت هم دقیقاً همین جا وارد گود میشه. این ایده مرکزی کتابه که میگه موفقیت های خلاقانه، حاصل اتفاقات شانسی و ناگهانی نیستن، بلکه از یه سری الگوها و روندهای قابل پیش بینی تبعیت می کنن. اگه ما بتونیم این الگوها رو بشناسیم و ازشون استفاده کنیم، اون وقت میتونیم خلاقیت رو از یه چیز مبهم و دست نیافتنی، به یه فرآیند عملی و قابل کنترل تبدیل کنیم. اینجاست که میفهمیم، نبوغ واقعی در فهمیدن و به کارگیری این منحنیه، نه صرفاً داشتن یه ژن خاص.

چهار قانون طلایی منحنی خلاقیت – راهنمای گام به گام

حالا که فهمیدیم خلاقیت یه مهارت اکتسابیه، وقتشه بریم سراغ اون چهار تا قانون طلایی که الن گنت بهمون یاد میده. این قوانین مثل یه نقشه راه عمل می کنن تا بتونیم ایده های خوب رو شناسایی و پرورش بدیم. اینا همون مراحلی هستن که آدم های خلاق، چه خودشون بدونن چه ندونن، تو مسیر موفقیتشون طی کردن.

قانون اول: جمع آوری اطلاعات (The Law of Consumption)

شاید بپرسید چطور یه ایده ناب به ذهنمون برسه؟ الن گنت میگه برای اینکه خلاق باشی، اول باید حسابی اطلاعات جمع کنی. غرق شدن تو دنیای اطلاعات مربوط به حوزه کاری یا علاقه مندی شما، مثل ریختن آب و کود پای یه گیاه تشنه اس. هرچی بیشتر بدونی، هرچی بیشتر ببینی، هرچی بیشتر بخونی و گوش بدی، ذهن تو مواد اولیه بیشتری برای ساختن ایده های جدید خواهد داشت.

این جمع آوری اطلاعات نباید بی هدف باشه؛ باید فعال و هدفمند باشه. منظور فقط این نیست که بی وقفه خبر بخونی یا تو شبکه های اجتماعی بگردی. باید دنبال الگوها باشی، دنبال ترندها، دنبال نیازهای حل نشده، دنبال کارهایی که بقیه انجام دادن و تو میتونی بهترش کنی. برای مثال، یه آهنگساز ممکنه به ساعت ها موسیقی مختلف گوش بده، یه نویسنده ده ها کتاب تو ژانرهای متفاوت بخونه، یا یه کارآفرین مدام بازار و رقبا رو زیر نظر بگیره. این غرق شدن تو محتوا، پایه و اساس همه نوآوری هاست.

الن گنت تو کتابش مثال های زیادی از محققان و افراد خلاق میاره که نشون میده چطور با جمع آوری اطلاعات زیاد تونستن به کشفیات یا ایده های مهم برسن. داروین قبل از ارائه نظریه تکامل، سال ها اطلاعات جمع کرد و مشاهدات بی شماری داشت. ایده ها از هیچ خلق نمیشن؛ اونا از ترکیب و بازترکیب اطلاعات موجود به وجود میان.

قانون دوم: تقلید (The Law of Imitation)

وقتی اسم تقلید میاد، خیلی ها فکر می کنن کار بدیه و نشونه بی اصالتیه. اما الن گنت یه جور دیگه به این قضیه نگاه میکنه. اون میگه تقلید سازنده و هوشمندانه، نه تنها بد نیست، بلکه یه گام خیلی مهم برای رسیدن به نوآوریه. منظور از تقلید اینجا، کپی برداری کورکورانه نیست؛ بلکه فهمیدن و الهام گرفتن از کارهای موفقیه که قبل از ما انجام شده اند.

برای اینکه خلاق باشی، لازم نیست از صفر شروع کنی. نگاه کن به اونایی که موفق شدن، ببین چیکار کردن، چطوری کردن. بعدش سعی کن کارشون رو درک کنی، زیر و بمش رو بفهمی و بعدش با سبک و سیاق خودت، اونو بازآفرینی کنی. مثل یه آشپز که از یه دستور غذا الهام میگیره ولی ادویه های خودش رو اضافه میکنه تا یه طعم منحصر به فرد به وجود بیاره.

یکی از مثال های جذاب کتاب، داستان گروه بیتلز و سیتار جرج هریسون (George Harrison) هست. هریسون تو فیلمشون با ساز سیتار آشنا میشه و مجذوب صداش میشه. اون سیتار رو میخره، یادش میگیره و بعدش تو آهنگ Norwegian Wood ازش استفاده میکنه. این کارش نه تنها این آهنگ رو موندگار میکنه، بلکه پای ساز سیتار رو به موسیقی پاپ غربی باز میکنه و یه سبک جدید به وجود میاره. هریسون تقلید نکرد، بلکه از یه چیز موجود الهام گرفت و اونو به شکلی نوآورانه تو کار خودش به کار برد. این دقیقا همون تقلید هوشمندانه اس که گنت ازش حرف میزنه.

قانون سوم: هم نشینان خلاق (The Law of Creative Community)

تا حالا شده یه ایده به ذهنتون برسه ولی ندونید خوبه یا نه؟ اینجا نقش هم نشینان خلاق پررنگ میشه. الن گنت تاکید زیادی روی ساختن و پرورش یه شبکه حمایتی از آدمای همفکر، منتقد سازنده و مشوق داره. ما موجودات اجتماعی هستیم و ذهن ما تو خلأ رشد نمیکنه. برای اینکه ایده هات جون بگیرن و پخته بشن، به گوش های شنوا و چشم های بینا نیاز داری.

این هم نشینان میتونن دوستات باشن، همکارات، منتورات یا حتی آدمایی که تو رو تو یه انجمن یا گروه می شناسی. اهمیتشون تو اینه که بهت بازخورد بدن؛ بازخوردی که سازنده باشه، نه تخریبی. اونا میتونن نقاط قوت و ضعف ایده ات رو نشون بدن، چشم اندازهای جدیدی رو بهت معرفی کنن و حتی مسیرهایی رو پیشنهاد بدن که اصلاً بهش فکر نکرده بودی. این هم افزایی و تبادل نظر، به ایده ها کمک میکنه تا از یه جرقه خام به یه مفهوم پخته و قابل اجرا تبدیل بشن.

تصور کنید یه نویسنده که متن کتابش رو به چند نفر از همکاراش میده تا بخونن و نظر بدن. یا یه طراح که کارش رو برای چند نفر از مشتریان بالقوه نشون میده. این بازخورد گرفتن، ریسک شکست رو کم میکنه و مسیر رو برای موفقیت هموارتر میسازه. پس دور خودتون رو با آدمایی پر کنید که به رشد و خلاقیت شما کمک میکنن و از نظراتشون استفاده کنید.

قانون چهارم: تکرار (The Law of Iteration)

فکر می کنید یه ایده عالی یه شبه عملی میشه؟ الن گنت میگه نه! موفقیت خلاقانه مثل یه دوی ماراتن می مونه، نه یه دو سرعت. یعنی یه فرآیند مداوم از آزمون و خطا، بهبود و بازنگریه. خیلی از ما فکر می کنیم اگه ایده اولمون جواب نداد، پس کلاً ایده خوبی نبوده. اینجاست که قانون تکرار میاد و این طرز فکر رو اصلاح میکنه.

تکرار یعنی اینکه از شکست نترسید. هر بار که یه ایده رو امتحان میکنید و شکست می خورید، در واقع یه درس جدید یاد گرفتید. این شکست ها پله های ترقی هستن. آدم های خلاق واقعی، بارها و بارها ایده هاشون رو تغییر میدن، اصلاح میکنن، و دوباره امتحان میکنن تا به اون چیزی که واقعاً جواب میده برسن. این فرآیند ممکنه خسته کننده به نظر بیاد، ولی تنها راه رسیدن به موفقیت پایداره.

تو کتاب مثال های زیادی هست از نوآورانی که ایده های اولیهشون با اون چیزی که الان می بینیم فرق داشته. حتی اختراعات بزرگی مثل لامپ ادیسون، حاصل هزاران بار آزمون و خطاست. اگه ادیسون بعد از صد بار شکست دست می کشید، الان ما تو تاریکی بودیم! پس به ایده هاتون فرصت بدید، ازشون مراقبت کنید، اون ها رو بهبود ببخشید و هرگز از تکرار و بازنگری ناامید نشید. این مسیر، نهایتاً شما رو به نقطه مطلوب میرسونه.

الن گنت به ما یادآوری می کند که موفقیت خلاقانه تابعی از الگوها و روندهای قابل پیش بینی است. با درک و به کارگیری این الگوها، هر کسی می تواند مسیر خلاقیت خود را ترسیم کند.

درس های کلیدی و takeaways نهایی از کتاب

خب، تا اینجا چهار تا قانون اصلی الن گنت رو یاد گرفتیم: جمع آوری اطلاعات، تقلید، هم نشینان خلاق و تکرار. اگه بخوایم این همه حرف رو تو چند تا نکته مهم و عملی خلاصه کنیم، میشه گفت:

  • خلاقیت یه مهارت یادگرفتنیه، نه یه هدیه الهی. پس اگه فکر می کنی خلاق نیستی، سخت در اشتباهی!
  • برای اینکه ایده خوبی داشته باشی، باید ذهنت رو با اطلاعات درست و حسابی پر کنی. مثل یه آشپز که برای پخت یه غذای عالی، به مواد اولیه با کیفیت نیاز داره.
  • از کار بقیه الهام بگیر، ولی کپی برداری نکن. یاد بگیر چطور اونا موفق شدن و بعدش با چاشنی خلاقیت خودت، یه چیز جدید بساز.
  • تنهایی سخته. دور خودت رو با آدمایی پر کن که بهت انرژی میدن، نقد سازنده میکنن و تو رو به جلو هل میدن.
  • پشتکار و مقاومت کلید کاره. یه ایده خوب شاید از همون اول عالی نباشه، ولی با تکرار و آزمون و خطا، به یه شاهکار تبدیل میشه. از شکست نترس، ازش درس بگیر.

الن گنت با این کتاب میخواد پارادایم فکری ما رو عوض کنه؛ از اینکه دنبال شخص خلاق باشیم، به این سمت که روی فرآیند خلاقیت تمرکز کنیم. یعنی مهم نیست که فکر می کنیم چقدر استعداد داریم، مهم اینه که چقدر حاضر باشیم تو این فرآیند قدم برداریم و هر چهار قانون رو رعایت کنیم. با پیاده سازی این قوانین تو زندگی روزمره و حرفه ایمون، میتونیم به سمت اهداف خلاقانه مون حرکت کنیم و از مسیر لذت ببریم.

نقد و بررسی: نقاط قوت و دیدگاه های مختلف

حالا که حسابی با محتوای کتاب آشنا شدیم، وقتشه یه نگاهی هم به نقد و بررسی و نقاط قوت و ضعفش بندازیم. هر کتابی، هرچقدر هم که عالی باشه، بالاخره نقاط قوت و ضعف خودش رو داره و از دیدگاه های مختلف میشه بهش نگاه کرد.

نقاط قوت کتاب منحنی خلاقیت

راستش رو بخواین، منحنی خلاقیت پر از نکته های مثبته که باعث شده تو مدت کوتاهی حسابی سر و صدا کنه. یکی از بزرگ ترین قوت های کتاب، ساختار منطقی و رویکرد علمی نویسنده اس. الن گنت به جای حرف های کلیشه ای و انگیزشی، بر اساس داده ها و تحلیل های خودش حرف میزنه. این باعث میشه حس اعتبار و اطمینان بیشتری به مطالبش داشته باشیم.

مثال های جذاب و داستان های واقعی هم از دیگه نقاط قوتیه که کتاب رو خیلی خواندنی میکنه. داستان بیتلز و سیتار، یا مثال هایی از داروین و کورت ونه گات، نه تنها کسل کننده نیستن، بلکه مفاهیم پیچیده رو حسابی ملموس و قابل درک می کنن. این مثال ها به خواننده کمک میکنه تا ببینه چطور این قوانین تو دنیای واقعی کار میکنن.

رویکرد عملی و به چالش کشیدن کلیشه ها هم حسابی جذابه. گنت به جای اینکه بگه چقدر باید خلاق باشیم، بهمون میگه چطور خلاق باشیم. این رویکرد عملی، به ویژه برای کارآفرینان، مدیران و افرادی که تو محیط های کاری به دنبال نوآوری هستن، فوق العاده کاربردیه. اون شجاعانه کلیشه های رایج درباره نبوغ ذاتی رو بهم میریزه و یه دیدگاه جدید و امیدوارکننده بهمون میده.

دیدگاه های متفاوت و نقدهای احتمالی

البته، مثل هر اثری، این کتاب هم ممکنه با دیدگاه ها و نقدهای متفاوتی روبرو بشه. بعضی ها ممکنه بگن کتاب بیش از حد روی جنبه تجاری و موفقیت در کسب و کار تمرکز داره. یعنی شاید برای هنرمندان یا افرادی که دنبال خلاقیت هنری محض هستن، بعضی بخش ها کمتر کاربردی باشه. هرچند گنت سعی کرده با مثال های متنوع این رو پوشش بده.

ممکنه برای برخی خواننده ها، بعضی از بخش ها کمی طولانی یا پر از جزئیات باشن، به خصوص قسمت هایی که نویسنده در مورد پیشینه ی خودش و نحوه جمع آوری داده ها صحبت میکنه. اگرچه این جزئیات به اعتبار کتاب اضافه میکنه، اما ممکنه برای خوانندگانی که فقط دنبال چکیده و نکات اصلی هستن، خسته کننده به نظر بیاد. همچنین، عده ای ممکنه انتظار داشته باشن که کتاب بلافاصله فرمول جادویی رو بده، در حالی که گنت بر یه فرآیند تدریجی و چهار مرحله ای تاکید میکنه.

با همه این اوصاف، این نقدها به هیچ وجه از ارزش های اصلی کتاب کم نمیکنن و بیشتر سلیقه ای هستن.

مخاطب ایده آل این کتاب

پس این کتاب برای چه کسانی بیشتر از همه مفید و تأثیرگذاره؟ اگه بخوایم دقیق بگیم، منحنی خلاقیت برای این افراد مثل یه گنج میمونه:

  • کارآفرینان، مدیران و نوآوران: کسانی که تو محیط های رقابتی کسب وکار به دنبال ایده های جدید و راه حل های خلاقانه برای مشکلات هستن.
  • افراد جویای موفقیت و خودسازی: هر کسی که دوست داره توانایی های خودش رو بالا ببره و دید بهتری نسبت به فرآیند خلاقیت پیدا کنه.
  • دانشجویان و پژوهشگران: افرادی که تو رشته های مرتبط با مدیریت، روانشناسی، بازاریابی یا نوآوری تحصیل میکنن و دنبال منابع معتبر و کاربردی هستن.
  • هنرمندان و خالقان محتوا: کسانی که به طور مستقیم با خلاقیت سر و کار دارن و میخوان راهی برای غلبه بر انسداد خلاقیت پیدا کنن.
  • خوانندگانی با محدودیت زمانی: اونایی که نمیتونن کل کتاب رو بخونن ولی میخوان سریع به چکیده و نکات طلایی دست پیدا کنن.

خلاصه که اگه دنبال یه راهنمای عملی و مستند برای پرورش خلاقیتتون هستید و دلتون میخواد افسانه های قدیمی رو دور بریزید، این کتاب حسابی به کارتون میاد.

درباره نویسنده: الن گنت – از تحلیل داده تا تبیین خلاقیت

الن گنت، نویسنده کتاب منحنی خلاقیت، یه آدم معمولی نیست که یه شبه تصمیم گرفته باشه درباره خلاقیت بنویسه. پیشینه و تجربیاتش بهش یه نگاه منحصر به فرد داده که باعث شده بتونه این کتاب رو با یه رویکرد کاملاً متفاوت و بر اساس داده ها بنویسه. الن گنت بنیانگذار و مدیر عامل شرکت TrackMaven بود؛ یه پلتفرم تحلیلی که تو زمینه بازاریابی فعالیت میکرد و با برندهای بزرگی مثل مایکروسافت، ماریوت، و هوم دیپو همکاری داشت.

تو این شرکت، کار اصلیش تحلیل داده ها بود. یعنی چی؟ یعنی الگوها رو پیدا میکرد، روندهای بازار رو شناسایی میکرد و به شرکت ها کمک میکرد تا بر اساس این اطلاعات، تصمیمات هوشمندانه تری بگیرن. بعد از ادغام TrackMaven با Skyword (یه پلتفرم بزرگ بازاریابی محتوا)، الن به عنوان مدیر ارشد استراتژی تو Skyword فعالیت میکنه. این پیشینه قوی تو تحلیل داده، بهش این امکان رو داده که خلاقیت رو از یه زاویه علمی و عددی ببینه.

الن گنت همیشه دنبال الگوها و نمودارها بوده. حتی از بچگی هم به بازی های کامپیوتری و تحلیل عملکرد هوش مصنوعی تو اونا علاقه داشته. این علاقه اش به پیدا کردن نظم تو بی نظمی، بهش کمک کرد تا تو دنیای خلاقیت هم دنبال الگوها و قواعد مشخص بگرده. اون با ده ها نفر از موفق ترین مبتکران دنیا مصاحبه کرده، از غول های آشپزی گرفته تا رمان نویس های پرفروش و حتی یوتیوبرهای معروف. از طرفی، با اساتید دانشگاهی و متخصصان علوم اعصاب هم صحبت کرده تا ببینه خلاقیت از دید علم چه شکلیه.

نتیجه همه این تحقیقات و تجربیات، شده کتاب منحنی خلاقیت که نشون میده پشت پرده لحظات الهام بخش، یه علم و یه سری مکانیزم های قابل رمزگشایی وجود داره. الن گنت در واقع با تخصصش تو تحلیل داده، خلاقیت رو از یه مفهوم مبهم و هنری، به یه فرآیند قابل فهم و عملی تبدیل کرده.

به قول الن گنت: دیگران باید کار یک فرد را بپذیرند تا برچسب «خلاقانه» به آن تعلق بگیرد و حتی تعداد بیشتری باید یک فرد را تأیید کنند تا به عنوان «نابغه ی خلاق» شناخته شود.

نتیجه گیری: اکنون، منحنی خلاقیت شما آغاز می شود

خب، رسیدیم به آخر داستان. اگه تا اینجا همراه ما بودید، احتمالاً متوجه شدید که خلاقیت دیگه اون دیو شاخدار و دست نیافتنی نیست که فکرش رو می کردیم. الن گنت تو کتاب منحنی خلاقیت حسابی این باور رو بهم ریخت و بهمون نشون داد که هر کسی میتونه خلاق باشه، به شرطی که قواعد بازی رو بلد باشه و اونا رو به کار بگیره.

قدرت درک و به کارگیری منحنی خلاقیت اینه که به ما یه نقشه راه عملی میده. دیگه لازم نیست منتظر جرقه الهام باشیم یا حسرت نبوغ بقیه رو بخوریم. حالا میدونیم که با جمع آوری آگاهانه اطلاعات، الهام گرفتن هوشمندانه از کار دیگران، ساختن یه گروه حمایتی خلاق و البته تکرار و بهبود مداوم، میتونیم ایده های خودمون رو پرورش بدیم و به موفقیت برسونیم.

پس چی منتظر نشستید؟ الان وقتشه که همین چهار قانون رو تو زندگی شخصی و حرفه ای خودتون پیاده کنید. شروع کنید به مطالعه بیشتر تو زمینه مورد علاقه تون، به کارهای موفق نگاه کنید و ازشون یاد بگیرید، با آدمای باهوش و خلاق معاشرت کنید و از همه مهم تر، ایده هاتون رو بارها و بارها امتحان کنید و بهبود ببخشید. یادآوری میکنم، منحنی خلاقیت شما الان آغاز میشه و شما راننده این مسیر هستید.

البته، این خلاصه فقط یه گوشه ای از دریای عمیق کتاب الن گنت بود. اگه حسابی به این بحث علاقه پیدا کردید و دلتون میخواد عمیق تر وارد دنیای خلاقیت بشید، شدیداً توصیه می کنم حتماً خود کتاب منحنی خلاقیت رو تهیه و مطالعه کنید. مطمئنم پشیمون نمیشید!

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب منحنی خلاقیت: ایده درست، زمان درست | الن گنت" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب منحنی خلاقیت: ایده درست، زمان درست | الن گنت"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه